محل تبلیغات شما

از طرفي قدم زدن تو شهري ك تو كوچه و خيابوناش كسيو جا گذاشتم ك ي روزي تموم زندگيم بود بيشتر عذابم ميداد پس هرطوري بود بايد خودمو سريع ميرسوندم خونه بعد حركت ميكرديم سمت شهرمون با چشم خيس وارد خونه شدم ولي مادرم نپرسيد چرا؟ نپرسيد . هيچ وقت راجب هيچ چيزي هيچي ازم نپرسيد و من تنهايي با دردام بزرگ شدم . پدرم از دكتر برگشت و از من راجب دكتري ك رفته بودم سوال كرد و من گفتم بعدا راجبش صحبت ميكنيم دكتر چيز خاصي نگفت شب راه افتاديم سرم خيلي درد ميكرد فقط اشك ميرختم و غصه ميخورم تموم راهو بيدار بودم و فكر ميكردم به آينده ي مبهم وقتي ك با زنعموم صحبت ميكردم گفتم ك بايد عمل كنم و مبلغش هم خيلي سنگينه مادرم متوجه جريان شد و قبل اين ك من با پدرم درميون بزارم بهش گفت . و از اون جا بود ك بابا مثل هميشه شد تكيه گاه من دلداريم داد ك اصلا ي لحظه هم بهش فكر نكن من خودم ي تنه از پسش برميام خدا بزرگه پدر قهرمان زندگي من بود و هست

خداروشكر ك هستي

دوست دارم بابا

تجربيات قبل عمل - 6

تجربيات قبل عمل - 5

تجربيات قبل عمل - 4

ك ,ي ,نپرسيد ,هيچ ,راجب ,هم ,و از ,و من ,مادرم متوجه ,متوجه جريان ,جريان شد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلانه هدف گذاری و مدیریت زمان